ملال
اینکه تو نوشتههام غلط تایپی زیاد شده ولی برنمیگردم که اصلاحشون کنم، نشان از ناامیدی این روزهام میده. اینکه هر چی به ذهنم اومد رو مینویسم و اصلاً تلاش نمیکنم بر تاثیر کلام بیفزایم!، اینکه چون بیکار و تعطیلیم به خاطر این کرونای بیپدر، تمام حالات و احساساتم رفته سمت غم و مشخص میشه که مود عادیمون یعنی وقتی سرمون شلوغ نباشه، بیمارستان و خوابگاه و دوستا نباشن، گوشهی خونه باشی، همیشه و همیشه دلگیر بودن محضه. اینکه نمیدونم واقعاً از چی دلخورم در حالیکه همهچیز تو همون حالت سابقه. اینا همهش یعنی ناامیدی تو ناخودآگاهم رسوخ کرده. اما چونکه قبلاً سرم شلوغ بوده متوجه نبودم. اصلاً همینکه میام وبلاگ و چیزی مینویسم یعنی خیلی وضعیت ملالآوره و من فقط دارم سرم رو گرم میکنم. وگرنه که اینجا کویر سوختهای بیش نیست و گوشی و چشمی با کس نیست. خلاصه خیلی سرمان خالیست، دلمان پر است، آب هم قطع است و مدیریت هم همچنان عصبانی.