نامه‌‌هایی که پاره خواهم کرد

وقتی که غیرِ دیوار هم‌صحبتی ندارم

نامه‌‌هایی که پاره خواهم کرد

وقتی که غیرِ دیوار هم‌صحبتی ندارم

نامه‌‌هایی که پاره خواهم کرد

من همانم که مرده بود فقط
اندکی سالخورده‌تر شده‌ام

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۵ تیر ۹۸، ۱۵:۰۹ - ♕αяαмεsн♕ ...
    :)
  • ۵ اسفند ۹۷، ۲۲:۲۴ - ♕αяαмεsн♕ ...
    :)))
نویسندگان

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

من کلاً ویژگی بارزم اینه که اگه تو حیطهٔ هنر به چیزی علاقه‌مند باشم، اطرافیانم رو ازش بی‌نصیب نمی‌ذارم و علایقم رو در معرض دید اون‌ها قرار می‌دم. همین چند وقت پیش یکی از دوستام رو علاقه‌مند به کوبریک کردم. یکی هم به هدایت. نامجو و داریوش و فروغ و براهنی و اینا رو که دیگه تو پاچهٔ همه کردم. و از اینکه یه آدم جدید رو اضافه کنم به مخاطب‌های اون هنرمند لذت می‌برم و اینو یه‌جور احساس وظیفه می‌دونم. اما مدتی پیش خیلی اتفاقی چند آهنگ از رامش گوش کردم و نه تنها به کارهاش حتی به خودش علاقه‌مند شدم و چندبار کارها و عکس‌هاش رو بروز کردم و پونزده روز پیش تولدش رو تبریک گفتم. امروز یکی از دوستام کاری ازش فرستاد و شروع کرد به تمجید از صداش که چقدر لطیفه و در عین حال گاهی مردانه‌س. مردانه و لطیف با هم! تاییدش کردم و توی دلم احساس شور و شعف داشتم که آخ‌جون یک مخاطب جدید برای رامش. از این به بعد لذت شنیدن آهنگهاش رو با هم تقسیم می‌کنیم. اما بر چرخ بی‌دین لعنت، ساعتی هم نگذشت که خبر فوت رامش رو توی وحیدآنلاین دیدم. زبونم لال شد و فقط اشک ریختم. از اینکه در آخرین روز زندگیش بی‌اینکه بدونم نشستم کنسرتاشو نگاه کردم و یکی دیگه رو بهش علاقه‌مند کردم اما اون همون روز تو غربت سکته کرد و مرد‌، احساس خوبی نداشتم. یادم نمیره موقع تماشای اجراش، چقدر قربون صدقه‌ش رفتم و چقدر به صداش افتخار کردم. چقدر فحش و لعنت فرستادم که این‌همه هنرمند خاموش شدند و راهی غربت. وقتی خبر مرگش را شنیدم از این متافیزیک هم بیزار شدم. این نامفهومِ لعنتی که هر از گاهی مشغول آزار روحی منه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۹ ، ۰۳:۴۹
جهان‌پریش

قالب وبلاگ رو عوض کردم شاید فرجی شد و خوب‌تر نوشتیم و بیشتر میل به اینجا پیدا کردیم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۹ ، ۰۴:۴۹
جهان‌پریش

نمی‌دونم چرا از اون وقتی که تصمیم گرفتم تو کانالم بنویسم بیشتر تا اینجا، این‌قدر بازدیدای اینجا پایین اومده. قبلاًها هم شور و شوق کم بود الان دیگه واویلاست. نه کسی چیزی می‌نویسه، نه کسی چیزی میگه. همه‌مون رفتیم. نه حرفی، نه گله‌ای، نه داستانی، نه شعری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۹ ، ۰۴:۲۹
جهان‌پریش

 

در زبانِ سیاسیِ آن زمان، کلمهٔ «روشنفکر» یک فحش بود و در تعریف کسی به کار می‌رفت که در برابر زندگی گیج و از مردم بریده باشد. برچسبی بود که توسط کمونیست به همهٔ کمونیست‌هایی که به دار کشیده می‌شدند الصاق می‌شد. در تضاد با شهروندانی که پایشان محکم بر زمین چسبیده بود، فرض بر این بود که روشنفکران در هوا شناورند؛ بنابراین کیفر مناسب‌شان این بود که زمین برای همیشه از زیر پایشان کشیده شود و در هوا آویخته بمانند!

• «میلان کوندرا - کلاه کلمنتیس»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۹ ، ۱۹:۱۴
جهان‌پریش