نامه‌‌هایی که پاره خواهم کرد

وقتی که غیرِ دیوار هم‌صحبتی ندارم

نامه‌‌هایی که پاره خواهم کرد

وقتی که غیرِ دیوار هم‌صحبتی ندارم

نامه‌‌هایی که پاره خواهم کرد

من همانم که مرده بود فقط
اندکی سالخورده‌تر شده‌ام

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۵ تیر ۹۸، ۱۵:۰۹ - ♕αяαмεsн♕ ...
    :)
  • ۵ اسفند ۹۷، ۲۲:۲۴ - ♕αяαмεsн♕ ...
    :)))
نویسندگان

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

آرزو دارم که قبل از مرگ شیطان را ببینم

تا نمردم این دگر اندیش دوران را ببینم


آن که در آغاز خلقت ریخت طرح گفتمان را

تا منِ نوعی تعامل با خدایان را ببینم


گفت من پرسنده ام؛ آنقدر می پرسم که آخر

حاشیه غالب شود بر متن، عنوان را ببینم


گفت ما در آسمانها قصد اصلاحات داریم

گفت تا در خانه این تعمیر و عمران را ببینم


گفت مرد از من، زن از تو، دوست از من، دشمن از تو

گفت جای مرد و زن مشتاقم انسان را ببینم


گفته بودی مرد از زن بیشتر دارد، چه دارد؟

کاش میشد لااقل اینقدر از آن را ببینم!


تازه، من مردی نمی بینم، اگر از شرم گفتم – 

خواستم در پایشان توجیه تنبان را ببینم


گفت فیها خالدون را حد امکانی نباشد

گفت اصراری ندارم حد امکان را ببینم!


گفت معلوم است افکار براندازانه داری

گفت می خواهم کمی تغییر بنیان را ببینم


*******


آنچه من فهمیدم از این گفتگو، این بود، باید

بیشتر از هر چه که پیداست، پنهان را ببینم


سالها با فحش های دشمن دانا بسازم –

بهتر از این است لطف یار نادان را ببینم


تا قیامت هم بنا باشد اگر در صحنه باشم

صحنه را تنها نبینم، صحنه گردان را ببینم


یا نبینم خواب هرگز یا اگر هم خواب دیدم

هرچه را دیدم از اول، تا تهِ آن را ببینم


خواجه فرمودند میبینی، بیا می نوش، گفتم

این فقط مانده که در می روی خوبان را ببینم


من که نه پایم به کعبه ، نه به ترکستان رسیده

پس چه طوری لنگ کفشی در بیابان را ببینم؟!


ساقی و پیمانه و می هیچ، مطرب هیچ، حتی 

شیخ ما نگذاشت ساز پشت گلدان را ببینم!


آدمی که عالمی از دست او باشند کفری،

من چگونه با وجودش رنگ ایمان را ببینم؟!


من که هرگز آب هم دستم نداده یک مسلمان

حق ندارم نیمه ی خالی لیوان را ببینم؟!


آرزویم هست با این که مسلمان زاده هستم

روزی از نزدیک یک فرد مسلمان را ببینم


این زمان می گویم ای کاش آن زمان را دیده بودم

آن زمان در فکر این بودم که الان را ببینم


روزگاری تا هوا ابری و قدری سرد میشد

با خودم می گفتم الان است طوفان را ببینم


مادرم از ترس درها را به رویم قفل می کرد

تا مبادا صحنه ی آن سوی میدان را ببینم


من جریمه می نوشتم: باز باران، باز باران

تا دوباره خواب جنگل های گیلان را ببینم


گاه گاهی مثل گربه می زدم خود را به شیشه

تا کبوتر بچه های روی ایوان را ببینم


داشت انگاری کسی بر جرثقیلی تاب می بست

مادرم نگذاشت بازی بزرگان را ببینم


مادرم ترسید جشنی ساده را جدّی بگیرم

مادرم ترسید رقص زیر باران را ببینم!


با خودم می گویم آیا می شود یعنی دوباره

روزهای خوب دوران دبستان را ببینم؟


می شود وقتی که فردا از دبستان باز گشتم

چهره ی خندان فرزندان ایران را ببینم؟


"رحیم رسولی"

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۴
جهان‌پریش

خو کرده به چشمانِ درشتت بودم

هر آینه مثلِ کوه پشتت بودم

او دستِ تو را گرفت و دستت رو شد:

من یک گلِ پوچ توی مشتت بودم

"جعفر حبیبی"


پ.ن: دوستت دارم. 

تکرار میکنم، دوستت دارم.

تکرار میکنم...

 می شنوی؟!

...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۳
جهان‌پریش


"صلاح ِ کار کجا و منِ گشاد کجا؟"


پ.ن: ضمن عرض پوزش از حافظِ جان...

متاسفانه این مرض نه دوا دارد نه کشنده است.

فیدبک مثبت شدید هم دارد. 

به شدت کلّه شق و فحاش است. اصلا حرف، حرفِ خودش! 

...

اگر شما هم مبتلا هستید دوبار بزنید روش!! (لایک کردن)

 که من دربیام از این مرض، بخدا کار دارم :(


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۱
جهان‌پریش


دستِ تو، عجیب بوی گندم دارد...


می خواهم از این به بعد آدم باشم!

ج.ح


پ.ن: آه! کدام فرشته در تنت آرام گرفته ست؟


که اینگونه در تکرارِ شهوت انگیزِ وهم و وحیِ دلبستگی


می خوانی ام ... می خوانی ام... 


و باز می رانی ام ... از بهشت آغوش خویش!

.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۴:۱۹
جهان‌پریش

اگر دین ندارید

لااقل آزاده باشید :))

+به نفعتونه!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۱
جهان‌پریش

من اهل افترا زدن به کسی نیستم،

ولی 

از مادرت بپرس

که قبل از تولّدت

همخوابه ی فرشته ای نبوده است؟

ج.ح
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۳
جهان‌پریش

من چه میدانستم؟

من چه میدانستم که مروارید چشمانت 

پاهای سست عنصرم را

به عمق دریایی مرموز می کشاند

چه میدانستم آن سلام های جویده جویده

به دوستت دارم های بریده بریده خط می خورند...

چه میدانستم عاشقت می شوم؟

نمیدانستم... نمیدانستم و نمیدانم...

من از نمیدانم هم فرزند دارم:)

من هیچ وقت ساده عاشق شدن را باور نکرده ام

اما تو باور کن...


پ.ن: قالب وبلاگ عوض شد ولی دلیل نمیشه همون مزخرفاتو ننویسم... درسته الان زمستون نیس ولی به کسی ربطی نداره!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۱
جهان‌پریش

نمی توانم

نمی توانم

من این فعل را

بارها صرف کرده ام

من بارها نمی توانم را در آغوش کشیده ام

من بارها نمی توانم را بوسیده ام


من فرزندی از نمی توانم دارم...


"حسین صفا"

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۵
جهان‌پریش

سوای مخالفتی که با روز دختر دارم و روزی با این شکل و شمایل که به خاطر باکرگی یک شخص برای او جشن بگیریم یا او را موجودی متفاوت فرض کنیم برای عرض تبریک... روی صحبتم با آقا پسرهاییه که تا دیروز بدترین الفاظ جنسی و زیر کمری را به دخترها نسبت میدادند و میدهند و عکس های لورفته ی ضعیفه!! ها را لابه لای عکس های رهبری لایک میکردند ولی الان مشغول مخ زنی هستند و مادران آینده را دعوت به پاکی میکنند. خواستم عرض کنم که داداش در گاله را ببند! 

پ.ن: در اقلیت بودن تنها بودن نیست... تکثیر می شویم!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۲
جهان‌پریش

آن سگِ زردِ گردن کلفت هم که محله مان را قرق کرده و همیشه با گردن کج و چشم های بیگناه، نگاهِ حسرت آمیز به دستِ قصاب می کند، آن سگ هم همه ی اینها را می داند_ آن سگ هم می داند که قصاب از شغل خودش لذت می برد...

صادق هدایت _ بوف کور

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۶
جهان‌پریش