شبی در منزل شیخ الشیوخ مهمان بودند و ولیمه قبولی دانشگاه پسر شیخ تناول میکردند.
اطعمه و اشربه فراوان بود که ناگاه برق رفت و مجلس در تاریکی مطلق فرو رفت.
یکی از شیوخ پیشنهاد داد که تا آمدن برق همه مشغول دست زدن شوند تا مبادا کسی محتویات سفره را در تاریکی هاپولی کند.
القصه صدای ممتد کف زدن بلند بود تا اینکه برق آمد و اتاق روشن شد. چشم همه به سفره افتاد که حسابی غارت شده بود و دریغ از یک هل پوچ!
شیخ گفت: ما که همه دست میزدیم؛ نکند جنیان سفره را غارت کرده اند!
در این لحظه رئیس اجنه بر آنان ظاهر گشت و گفت: شما هریک با یک دستتان به روی رانتان میزدید و با دست دیگر غذاها را بسرعت در گلو و شکمتان میریختید تا مبادا از دیگران عقب بیفتید، آنوقت تقصیرش را می اندازید گردن اجنه ؟!
.یکی از قلندران فرزانه که شاهد ماجرا بود گفت: دل بد مدار که اینان در این کار ید طولایی دارند و سالهاست که با یکدست بر سر و سینه میزنند و با دست دیگر جیب خلایق را خالی میکنند و میگویند اجنبی برد !!
پ.ن: نگذارید برق ها را خاموش کنند . . .!
...
قرار نبود تمدّن چندهزار ساله از ما یک مشت نژاد پرست بسازه...
پ.ن1: چند وقت پیش تو اینستا به یکی گفته بودم شعر موزون و اوزان اولیه ی شعری و... توسط عرب زبان ها به جریان افتاد. با اینکه میدونم هیچ اطلاعی نداشت پرید بهم و شروع کرد به سخنوری! و شاهنامه خوانی... جالب اینه من از ادبیات میگفتم اون از زبان، من از تاریخ اون از جغرافیا!! خلاصه اینکه ما ایرانی ها غالباً نژادپرست و قوم گراییم.
پ.ن2: هوا داره کم کم دل پذیر میشه!! :))
پ.ن3: هه!!
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
____________________
پ.ن: عازم دانشگاهم و تو فکر سفر و بقیه ی زندگی ...
فعلاً کوتاه مینویسم دردهامو... عذر
;)
غم ِِ جُمعه عصــر و
غریبىِ حصر و
یه دنیا محالو
تو سینهَ م گذاشتی
پ.ن: جمعه ها خون جای بارون میچکه... :(
دو گروه از مرگ نمی ترسند و از آن ابایی ندارند
یکی آنانکه همه چیزشان را باخته اند
و دیگر آنانکه همه چیز را بُرده اند...
ج.ح
________________________
پ.ن1: چقد حال همه بده... چه روزهای غمگینی... گذشته کجایی دقیقاً کجایی؟؟
پ.ن2:مث یه قایق متروک توی دریای جنوبم / دارم از توو پاره میشم به همه میگم که خوبم... :( مهدی موسوی
باید اعتراف کنم که یک آرزو را با خود به گور می برم:
خیلی دلم می خواهد وقتی که از دنیا رفتم، هر ده سال یکبار، از میانِ مُرده ها بیرون بیایم، خودم را به یک کیوسک برسانم و با وجود تنفری که از رسانه های جمعی دارم، چند روزنامه بخرم.
این آخرین آرزوی من است؛ روزنامه ها را زیرِ بغل می زنم، بعد کورمال کورمال به قبرستان برمیگردم و از فجایعِ این جهان باخبر می شوم.
و سپس، با خاطری آسوده، در بسترِ امنِ گورِ خود دوباره به خواب می روم.
با آخرین نفسهایم . . .
"لوئیس بونوئل"
از کــوچ، عقب ماندم و تنهـا رفتی
زخمی شده بودم که به یغما رفتی
راضی نشدم بـه رفتنت یک لحظـہ
امّــا خودمانیم، چه زیبــا رفتی...
جعفر حبیبی
یادمان باشد ما برای خودمان زندگی نمی کنیم. آن مرگ است که فقط برای خودمان است. تولستوی
تا می توانیم توانایی های خودمان را به اشتراک بگذاریم. برای آگاهی هم تلاش کنیم.در مورد مسائل اجتماعی واکنش نشون بدیم...
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند
من اگر بنشینم تواگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟ حمید مصدق
___________________________________________
همینطوری نوشت: ننه طلا میگه خدا بزرگه...خدای برّه ها خدای گرگه
اینا همش حکمت روزگاره... بخت سفید رخت سیا میاره
ننه طلا قصه بخون... شکارم... خزون زده به باغ روزگارم
منی که به قضا قدر می خندم... کدوم امامزاده دخیل ببندم؟احسان افشاری
جهنم همین جاست... منتهای مراتب اینجا بی گناهان می سوزند و بانیان آنها با پاسکاری های متعدد شانه خالی می کنند و چشم بسته حکومت میکنند[این رکورد ثبت نشده]
احد و صمد در آتش بی وجدانی و بی مسئولیتی یک عده سوختند! زنده زنده سوختند!! هه! زنده؟؟ ما مرده ایم و تیغ نمی فهمد...
____________________________________________
پ.ن:به قول حاجی مایلی: باید بهمون بر بخوره...(با بغض)
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج ِِ سفر از قفسی تا قفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودنِ ناب است
وقتی همه ی بودنِ ما جز هوسی نیست
"اردلان سرافراز"
__________________________________________
پ.ن: این شعر آقای سرافراز به اشتباه با نام استاد هوشنگ ابتهاج در فضای خاکستری منتشر شده است. چیزی که این روزها زیاد شده جعل فرهنگی است. مثلاً مولاناهای جدیدی که در شبکه های اجتماعی دست به دست می چرخند تا پندهای مدرن به خورد ملت دهند(چند روز پیش یک مثنوی خواندم با تبلیغ بی دینی که به مولانا نسبت دادند هرچه گشتم حتی خود شعر را در سایتی پیدا نکردم. مشخص است که برای بهتر خوراندن این افکار به مردم مولانا را دستاویز قرار داده اند). یا حسین های پناهی که اگر آثار منتشرشده به اسم مرحوم را جمع کنیم کلی کتاب میشود. البته شاه ِِ همه ی این صاحبان جعلی کوروش کبیر است که همچنان فرمانرواست و پند و اندرز میدهد!!
شریعتی هم از این قاعده مستثنی نیست...
:)
دریا برایِ مردنِ ماهی
بی اختیار فاتحه می خواند
ماهی به خنده گفت که: گاهی
هجرت، علاجِ عاشقِ تنهاست...
اما درون تابه نمی پُخت
از بس که بی قرارِ وطن بود
"حسین صفا"
اگه فامیل گریزی بیماری باشه... بنده باید هرچه سریع تر بستری بشم!! :))
پ.ن: اسمش هرآنچه باشد یا دوست یارفیق/ جز وقت ارث با تو برادر نمی شود :| مهدی موسوی
با اینکه هیچ وابستگی جناحی خاصی ندارم، اما باشنیدن این خبر واقعا شوکه شدم[با خنده ای تلخ] : "خاتمی حق ندارد در تشییع جنازه ی مرحوم هاشمی و اقامه ی نماز میت شرکت کند!!"
البته حدس میزدم بامرگ هاشمی حکومت به سمت یک سو شدن خواهد رفت. شاید این اولین اقدام باشد. باید به این دوستان عرض کرد که:
اولاً هاشمی و خاتمی همفکری و همسویی بیشتری باهم داشتند تا...[یکجا نشینی این دو اسم را در مرده باد و زنده باد های دوستان هم شنیدیم].
دوماً خیال نکنند با این اقدام جلوی آشوب مردم را میگیرند در حالیکه این اقدامات رفته رفته تعداد معترضین را زیاد میکند.[چراکه آدم بی علاقه به سیاستی مثل مرا به حرف آورده]
سوماً باید با گفتمان و منطق مردم را اقناع کرد. نه حذف کردن مخالفان از سر راه و دادن القاب ِ گوناگون به آنان. باید حرف های هم را گوش کرد! تا در سایه ی اعتدال آرمان های کسی له نشود!
_____________________________________
پ.ن: شخصا هیچ علاقه ندارم که در مورد سیاست اینقدر واضحانه متن بنویسم. اما این اقدامات مضحک و اقدامات سرکوب گرایانه ی مشابه آن که قطعاً به ضرر مملکت است به حرفم آورد...
می گفت پدر که افتخار آورده
یک جفت پرنده از شکار آورده
این باغ بزرگ اگرچه پر رونق بود
چندیست فقط تبر به بار آورده
جعفر حبیبی
پ.ن: امیدی نیست؟